سرنا

شاعر نیم و شعر ندانم که چه باشد من مرثیه خوان دل دیوانه ی خویشم...

سرنا

شاعر نیم و شعر ندانم که چه باشد من مرثیه خوان دل دیوانه ی خویشم...

میهمانی تازه...

اسفند ماه یک هزاروسیصدو نود...

آغاز کردم جهان نوشتن را با سرنای خوبم...به میزبانی پرشین

اندیشه هایم را  می نوشتم...و خاکروبه هایشان را می تکاندم

سرنای خوبم شش ساله شد...

اما انگار پرشین از میزبانی خسته بود

هرازگاهی بیمار می شد...

البته  از حق نگذریم...در بهبودی اش دوست خوبی بود...


اکنون که جهان زندگیم روبه سوی تحولی عمیق است...و قلبم میزبانی یگانه ای را پذیرفته...

من نیز در جهان درون و برون میهمان قلبی می شوم ...


واینجا...در مجاز...میهمان قلب بلاگ اسکای